اگرچه برخی معتقدند که شرق شناسی در آلمان در معنای مطالعات نظام مند آکادمیک همزمان با تاسیس انجمن خاورزمین آلمان و به همت شاگردان سیلوستر دوساسی شرق شناس فرانسوی آغاز شد اما شرق شناسی در سرزمین های آلمانی زبان از مدتها پیش - و البته علیرغم تفاوت های آن با فرانسه و انگلیس - آغاز شده بود. برای شرق شناسی آلمانی نیز همچون همسایگان انگلیسی و فرانسوی شان ، سفر سیاحان اروپایی به مشرق زمین و سفرنامه های آنان ، روشنگری و رومانتیک که البته در آلمان بیش از کشورهای دیگر شکوفا شد پیش زمینه های آن بودند. برخلاف شرق شناسی فرانسوی و انگلیسی ، در آلمان انگیزه های استعماری زمینه ساز آن نبود و از این رو در آلمان نوعی شرق شناسی آکادمیک و دانشگاهی مشاهده می شود. سیر شرق شناسی در آلمان به 3 دوره تقسیم بندی شده است. دوره اول قرون شانزدهم و هفدهم را شامل می شود که در آن سفر به مشرق زمین رواج داشته است و گرایش به تحصیل زبانهای شرقی در آن فراهم آمده است و دوره دوم قرون هجدهم و نوزدهم را دربر می گیرد که شرق شناسی طی آن به رشته ای علمی بدل می شود و در دانشگاه ها گرایش های گوناگون می یابد و دوره آخر عصر حاضر است که شرق شناسی براساس موضوعات تقسیم بندی شده و شرق نه در مفهوم کلی بلکه بسته به مناطق جغرافیایی بررسی می گردد و نیز تحولات سیاسی ملت های شرقی مورد مطالعه قرار گرفته و کرسی اسلام شناسی در دانشگاه های مختلف رواج یافته است. در قرون شانزدهم و هفدهم زبانهای شرقی در مغرب زمین تدریس می شد اما تدریس این زبانها بیشتر با حمایت دربارهای کشورهای اروپایی و با مقاصد سیاسی ، استعماری یا فهم متون دینی بود اما با آغاز قرن هجدهم و بویژه تفکرات عصر روشنگری ، شرق شناسی نیز وارد حوزه تازه ای شد. در این میان نقش گوتهلد ابراهام لسینگ و هردر را نمی توان فراموش کرد. روزگار یوهان گوتفرید هردر که روز بیست و پنجم آگوست سال 1744 در شرق آلمان و در مورونگن به دنیا آمد، درست مقارن بود با دوره ای که گرایش به شرق اندک اندک رو به فزونی می نهاد و کم کم از میزان نظرات مغرضانه نسبت به شرق کاسته می شد. هردر در آغاز چندان به مشرق زمین علاقه ای نشان نمی داد و تحت تاثیر عقاید پیشینیان درباره مشرق زمین و مسلمانان بود اما بعدها در اثر توصیه دوستانی چون یاکوب رایزکه به مشرق زمین علاقه مند شد و بعدها دوران زندگیش را صرف پرداختن به ادبیات ملل مختلف ازجمله ادبیات فارسی ساخت. هردر بیش از هر شاعر و اندیشمند ایرانی از سعدی متاثر است به گونه ای که او سعدی را معلم خود در اخلاق می داند.اندیشه روشنگری موجب شد تا اندیشه های رایج در دنیای مسیحی که اسلام را دینی کاذب و تحریف شده می خواند، اندک اندک رنگ ببازد.اما بسیاری پیدایش شرق شناسی به مفهوم یک ساختار منسجم آموزشی را با تاسیس مدرسه زبانهای شرقی (Ecole speciale des langues orientales) در پاریس توسط سیلوستر دوساسی همزمان می دانند. شاگردان آلمانی دوساسی بعد از او با تلاشهای خود در آلمان مرکز مطالعات شرق شناسی را از پاریس به لایپزیک منتقل کردند. در تاریخ دوم اکتبر سال 1845 انجمن سرزمین های خاوری (Deutsche Morgenlndische Gesellschaft) در لایپزیک به همت هاینریش لبرشت فلایشر (Heinrich Leberecht Fleischer) تاسیس شد. البته پیش از وی (در سال )1833نیز در دانشگاه گیس ن به همت یکی دیگر از شاگردان دوساسی به نام یوهان آگوست فوللرس (Johann August Vullers 1803-1881) نگاه تازه و علمی به مشرق زمین آغاز شده بود. فوللرس که خود از فارغ التحصیلان مدرسه دوساسی بود مطالعه مشرق زمین را صرفا بری موضوع آن و نه برای خدمت به منافع استعماری و یا اهداف مذهبی پیگیری می کرد. کار علمی فوللرس حدود نیم قرن دوام یافت و توسعه پیدا کرد. مهمترین علاقه او زبان و ادبیات فارسی بود. مهمترین اثر او فرهنگ فارسی - لاتینی است که هنوز نیز معتبر است و در سال 1962 تجدید چاپ شده است. پس از مرگ وی در سال 1881 کرسی علمی او به مدت 20 سال خالی ماند تا این که فردریش زاکاریاس شاوالی (Friedrich Zacharias Schwally 1863-1919) یکی از شاگردان تئودور نولدکه راه او را ادامه داد. انجمن سرزمین های خاوری در آلمان یا به اصطلاح مخفف آلمانی آن DMG با هدف مطالعه درباره زبانها و فرهنگ های مشرق زمین تاسیس شد. رشته هایی که در این انجمن بدان پرداخته می شود عبارتند از: مصرشناسی ، شرق باستان ، سامی شناسی ، زبان و ادبیات عبری ، زبان و ادبیات عربی ، اسلام شناسی ، شناخت شرق مسیحی ، ایران شناسی ، شناخت بودیسم ، هندشناسی ، زبان و ادبیات ترکی ، آسیای باستان ، شناخت مغولستان ، تبت ، چین ، ژاپن آسیای جنوب شرقی ، آفریقا و سرزمین های مجائر با آن. در دوران رایش سوم و حکومت هیتلر این انجمن منحل شد اما در سال 1948دوباره فعالیت خود را ادامه داد. قدیمی ترین و مشهورترین انتشارات این انجمن ، مجله انجمن سرزمین های خاوری (ZDMG)است که نخستین شماره آن در سال 1847منتشر شده و به عنوان یک ارگان برای شرق شناسی در کل منطقه آلمانی زبان شناخته می شود. این مجله به غیر از دوره رایش سوم تاکنون به طور منظم چاپ شده است. از آغاز انتشار این مجله ، آن به عنوان محلی برایانعکاس نظرات اندیشمندان در حوزه شرق شناسی شناخته شده و مقالات این مجله درباره اسلام معمولا در موسسات وابسته انجمن در بیروت و استانبول تهیه و تدوین می گردد. شرق شناسی آلمانی در قرن نوزدهم تحت تاثیر ایدآلیسم آلمانی قرار گرفت و گرایش به فقه الغه در آن رو به فزونی نهاد. فلایشر به عنوان الگوی شرق شناسی آلمان در فقه اللغه عربی ، تصحیح ، ترجمه و تفسیر متون خاور نزدیک شناخته می شود که روش او تا امروز نیز ادامه یافته است. اما برخی در این دوره از نوع یا رنگ دیگری در شرق شناسی آلمان سخن به میان می آورند: شرق شناسی متاثر از گوته که به ادبیات مشرق زمین گرایش یافته است. در دورانی که گوته شاعر بزرگ آلمانی در وایمار اقامت داشت یعنی در فاصله سالهای 1775تا 1832در دانشکده فلسفه در ینا کرسی شرق شناسی با تاسی از مدرسه دوساسی تاسیس شده بود.یوهان گوتفرید آیش هورن (Johann Gottfried Eichhorn 1775-1888) هاینریش ابرهارد گوتلب پاولوس (Heinrich Eberhard Gottlob Paulus1789-1792) کارل دیوید الگن (Karl David Ilgen1794-1802) ، کریستیان ویلهلم آگوستی (Christian Wilhelm Augusti 1803-1811) گئورگ ویلهلم لورس باخ (Georg Wilhelm Lorsbach1812-1816) و یوهان گوتفرید لودویگ کوزن گارتن (Johann Gottfried Ludwig Kosegarten 1817-1824) از شرق شناسان برجسته دانشگاه ینا در رزگار گوته به شمار می آیند.گرایش گوته به مشرق زمین و بویژه ایران و حافظ شیرازی سمت وسوی تازه ای را در شرق شناسی آلمان ایجاد کرد. خان شیمل درباره این سمت و سوی تازه در کتاب شعر ملتهای مسلمان می نویسد:... اما برای مخاطب آلمانی نسبت به خوانندگان دنیای آنگلوساکسن کار سهل تر است. ما در دیوان غربی - شرقی گوته نخستین تماس را با شعر فارسی به دست آوردیم - و چه دستاورد پرباری - (دستاوردی ناب تر از آنچه که دنیای آنگلوساکسن با ترجمه رباعیات خیام توسط فیتزجرالد به دست آورد) و پس از آن ما فردریش روکرت را داشتیم که که در بازآفرینی شعر مشرق زمین بی نظیر بود، نابغه ای که به خامه توانایش اشعار فارسی ، عربی و حتی سانسکریت و حتی بسیاری از اشعار دیگر را با وفاداری حیرت آور به اصل به زبان آلمانی برگردانده است. تا بتواند به شعار خود تحت عنوان: شعر جهانی تنها آشتی جهانی است ؛ خدمت نماید تا به این شیوه بتواند اندیشه ای که هر در آن را در ذهن پرورانده بود و گوته به آن نظام بخشیده بود و برای زبان آلمانی تا حدودی فضاسازی نموده بود، حداقل در زمینه اشعار مشرق زمین به مرحله ظهور رساند. گنجی که اروپا تازه از آغاز قرن هجدهم به بهره مندی از آن برانگیخته شد.این گفتار شیمل به درستی اثبات مدعای نگارنده است که نگرش و سمت و سویی تازه را در شرق شناسی آلمان در قرن هجدهم در نظر می گیرد. روکرت ادامه دهنده راه گوته است با این تفاوت که در زبان دانی نابغه است و علاوه بر آن شاعری است توانمند. فردریش روکرت یکی از شاعران والامقام آلمانی است که تقریبا از نظر زمانی معاصر با گوته نیز به حساب می آید. روکرت آثار بسیاری را از زبان فارسی با وزن و قافیه به زبان آلمانی برگردان نموده است و در اثر ترجمه های زیبای او از غزلیات شاعران ایرانی و نیز سرودن شعر در قالب غزل ، قالب غزل از همان دوره به شعر آلمانی وارد شده است. روکرت در سال 1788 در شهر شواینفورت آلمان متولد شد و به تحصیل زبانهای باستانی پرداخت. در سال 1826 به سمت استادی زبانهای شرقی در دانشگاه ارلانگن برگزیده شد و از سال 1841تا سال 1848 در دانشگاه برلین به تدریس پرداخت. او تا سال 1866 که دار فانی را وداع گفت به ترجمه آثار ادبی از بیش از 40زبان به زبان آلمانی پرداخت. به اعتقاد خانم آنه ماری شیمل ترجمه های روکرت از ادبیات ملتهای مختلف و بویژه ادبیت فارسی در حفظ معنی و رعایت صورت شاعری به راستی محیرالعقول است. از نظر روکرت شعر ملتهای مختلف به گوش مردم عارف زبانی واحد است ، نغمه ای ابدی که در آن احساسات جاوید ملتها نهفته است. به اعتقاد روکرت شناخت شعر هر ملتی شناخت روح آن ملت است. یکی از آثار زیبای روکرت گلهای شرقی نام دارد که شاید بتوان آن را اثری در ادامه دیوان غربی - شرقی گوته به حساب آورد. در این اثر روکرت به دنبال زبانی است که بتواند زندگی آرمانی همه ملتها را از طریق هنر ترجمه و قدرت بیان اولیه بازتاب دهد. روکرت زبان آلمانی را زبانی ایده آل برای آینده می داند به همین سبب متوجه مشرق زمین می شود، زیرا به اعتقاد او مشرق زمین سرچشمه ای دست ناخورده است که در آنجا می توان به زندگی آرمانی دست یافت و آن زندگی را در آنجا مشاهده نمود. بنابراین می توان چنین استنباط نمود که در پس همه تصاویری که او از بهار و گل و غزل و معشوقه و بلبل و... ارائه می دهد ردپایی نامحسوس از زندگی ایده آل را می توان احساس نمود.به هر حال شرق شناسی آلمانی در قرن نوزدهم رشته ها و شعبه های مختلف یافت اما از چند جهت از شرق شناسی فرانسوی و انگلیسی متمایز بود. همان گونه که ادوارد سعید در کتاب شرق شناسی خود اظهار نموده است نخست آن که در تبعات دانشگاهی آلمان در خلال دو ثلث اول قرن نوزدهم هرگز بین شرق شناسان و یک علاقه ملی و پابرجا نسبت به شرق ، مشارکت و همگامی نزدیکی به وجود نیامد. چیزی شبیه به حضور انگلیسیان و فرانسویان در هندوستان ، خاور زمین ، آفریقای شمالی در آلمان وجود نداشت. افزون بر این ، شرق آلمانی ها تقریبا انحصارا یک شرق دانشگاهی و حداقل کلاسیک بود. این شرق موضوع اشعار غنایی ، داستان های تخیلی و حتی غیرتخیلی قرار می گرفت. علاوه بر آن انگیزه های استعماری و سیاسی حامی و نیز هدف شرق شناسی در آلمان نبود.البته نمی توان شرق شناسی آلمانی را نیز از هرگونه نقدی مبرا دانست. ادوارد سعید به درستی در مقدمه شرق شناسی خود به این نکته اشاره می نماید که به هر حال وجه اشتراک شرق شناسی آلمان با شرق شناسی انگلستان و فرانسه و سپس امریکا داشتن نوعی اقتدار فکری بر شرق در فرهنگ غربی است. در نوشته های فن هامر این نکته اشاره شده است که چون زبان آلمانی زبانی کامل و برجسته است می تواند به بهترین شکل شاهکارهای ادبی جهانی را در خود بگنجاند. از این رو به گفته ادوارد سعید این حس برتری و نیز حس هضم کردن شرق در فرهنگ غربی در شرق شناسی آلمانی نیز به چشم می خورد و نمی توان و نباید آن را انکار کرد. به هر حال در اواخر قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم و پس از انفکاک و ایجاد رشته های گوناگون در آن ، شرق شناسی به دوران جدید وارد شد.